پیشه ام عکاسی‌ست :))

..560

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۱ ب.ظ

#خودم پز


دیشب پشت چراغ قرمز بودم، یکی درو باز کرد یه ظرف یک بار مصرف گذاشت و گفت نذریه در رو بست.

منم عجیب گشنه ام بود.

یه جا واستادمو نوش جان کردم خدا قبول کنه.

اومدم خابگاه بچه ها داشتن از گشنگی تلف میشدن.

غذا نوبت من بود چیزی جز ماکارونی نبود که درست کنم.

ساعت دو نصفه شب این ماکارونی آماده شد.

صبح کلاس داشتم بعد کلاس رفتم سلف دانشگاه دیدم ای بابا نهار ماکارونیه، اونم خوردم.

همین الان که دارم مینویسم از گشنگی نا ندارم در حالی که دوستمم شصتاد بار زنگ زده ساعت 6 و نیم تو دانشگاه فوتبال داریم، تو یخچال هم چیزی جز ماکارونی نبود، دارم گرمش میکنم.

؛))

وای چقد ماکارونی.. اَه.

  • محمد

..559

سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ب.ظ

همیشه بهش گفتم اگه کاری کنی یا حرفی بزنی که احترام من خدشه دارشه تو هر مرحله ای هم باشیم، نقطه ی پایان رو می زارم.

بس بش گفتم دوسش دارم اینجوری شد.

#اعصاب خوردگونه

  • محمد

..558

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۹ ب.ظ

اندکی دوستانه با خودم :))

پ.ن:انقد از عکاسیم تعریف شد،

شورشو درآوردم اَه.

  • محمد

..557

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ب.ظ

رفتم تو سلام کردم

سر تکون داد.

خط های رو پیشونیش بام حرف میزدن.

 و به رسم احترام یکم بیشتر احوال پرسی کردم.

اینبار دو تا سر تکون داد.

گفتم ببخشید عاقا:

سر چهارمی رو به نماد بفرما جوان تکرار کرد.

گفتم خانه دانشجویی.. حرفم تموم نشده بود،

سرشو به علامت نه به سمت بالا تکون داد.

نچ.

حرف نزدم نگاه کردم تو چشماش..

دو ثانیه گذشته بود‌.

خواستم حرف بزنم.

 گفت نه نداریم خونه به دانشجو نمیدیم!

یه باشه دستتون درد نکنه ی سردی گفتم،

داشتم بر میگشم با این صحنه رو به رو شدم.

گفتم لااقل اجازه بده ازین گلها تون یه عکس بگیرم،

سرشو به نشانه اعتراض سه بار چپ و راست کرد.

گفتش شما جوونا که هر کاری رو بدون اجازه انجام می دین با این گوشیاتون،

جواب ندادم.

نه میتونستم از این صحنه زیبا بگذرم نه میتونستم ریسک کنم چند تا فوش قدیمی بشنوم.

رفتم سمت ماشین، دوربینمو برداشته بودم دیدم دم دره، گفت چرا ناراحت میشی؟ بیا هزار تا بگیر اصلا.

از حوصله و وقتی که برا گرفتن عکس گذاشته بودم خوشش اومده بود.

گفت بنظرم تو یکم متفاوت از مشتریامی، بیا یه خونه دارم نشونت بدم.

از دانشگاه دور بود.

خودشم از همه املاکی هایی که رفته بودم متفاوت تر..


از اصل مطلب نگذریم همسایگی گل ها تو این عکس خیلی دلبری میکنه.

پراید مال من نیس :دی

  • محمد

..556

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۱۹ ب.ظ

انقد بدم میاد از روزایی از صب 8 تا 6 عصر کلاس دارم.

هنوز استاد داره حرف میزنه!

فردا هم دقیقا بر عکس اینه اصن کلاس ندارم، از اونم متنفرم.

اَه..

  • محمد

..555

شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۳۳ ق.ظ

555 امین پست..

شب خوبی بود.


ترکیشو خودم خیلی خیلی دوس دارم شعرش‌خیلی لطیفه، فارسیش هم بد نیس..

صد در صد گوش بدین نظر بدین

👇👇👇


  • محمد

..554

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۳ ب.ظ

گیتارم کوکه!

  • محمد

..553

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۹ ق.ظ

یه سری آدما هم هستن با سند دروغ میگن..

متنفرم ازینا..

اَه.


اکثر تبسم با نگاه به یه گوشه.

  • محمد

..552

پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۲ ب.ظ

حالا اگه لباس رو‌ هم با آب گرم بشوری وا میره.

این گرم بودن برا آدم ببین چیکار می کنه.

به قدری مهربان نباشیم،

که بعدا بخوایم ثابت کنیم احمق نیستیم.


3/3

  • محمد

..551

پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۴۹ ق.ظ

مثلا یه لباسی هم داریم خیلی وقته از مد افتاده ولی انقد عزیزه میپوشیمش.

عاشق این حس دوس داشتنی بین انسان و شی ام.

عاشق این تکرار ناپذیری ام.

این حس بین انسان با انسان یه فاجعه ی دوس داشتنی هس.


2/3
  • محمد