پیشه ام عکاسی‌ست :))

..681

يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۱۶ ق.ظ

توو هپروت سیر می‌کنم این شبای گرم و صبحای سردِ پاییز رو؛ تا صبح حداقل یه بار یکی داد می‌زنه چراغ‌و خاموش کن؛ من اما منگِ تو و پاهای کوچیکی که روزا کنارِ سایه‌م هیچ برگی رو لگد نمی‌کنه، کنار نمی‌زنه، گرم نمی‌کنه دستاشو فردا که زمستون شد توو جیبای پالتوی کادوی خودش... 

28 اکتبر رو نمیتونم فراموش کنم، مثل یه صاعقه که زد و زندگیمو به دو قسمت نامساوی تقسیم کرد.

همش فکر میکنم این یه سال که با نبودنش هر روزش اندازه یه قرن گذشته چه زود گذشت؟

اینجا یه خیابونه بلند و خالی از عابر فرد هست. روزا که کلا کسی نیست اما شبا توش صدها خاطره عاشقانه با قدم های عاشقانه نوشته میشه!

من اما فردِ فردِ فرد با هدفون فقط قدم میزنم و میبینمشون و یاد خودمون میافتم.

اون لحظه و اون سوالِ کلیشه‌ای که: چرا امشب؟ چرا اینجا؟ و چرا این لحظه باید دوباره ببینمش؟ حسِ دوگانه‌ی ماندن و فرار کردن...

  • محمد

نظرات (۴)

این تقسیمای زندگی خیلی سخته..اینکه بخوای یادکنی قبل ازون تقسیم و بعد ازون تقسیم فاجعه است و تا ابد دهر تو ذهنت میمونه
پاسخ:
زندگی خاکستری که فقط نفس میکشی!
موندن و فرار کردن...
چرا های پشت سر هم
.زندگی هی هرروز  سخت و سختتر میشه.....
پاشُ گذاشته رو خرخرمون..
پاسخ:
دقیقا رو خرخره
رضایتم نمیده!
سلام
خوب هستین ؟ 
تمایل به تبادل لینک دارید؟
انصافا عکس های زیبایی بودن. لذت بردیم 
پاسخ:
خیلی ممنون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">