پیشه ام عکاسی‌ست :))

..667

پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۶ ق.ظ

تو ایده آل ترین حالت ممکن ایده آل ترین فرد ممکن هم قدر خوبیاتو نمی دونه و یه روزی به جاش یه جوری پشیمونت می کنه.

خوبی بیش از اندازه هار میکنه.

  • محمد

..666

دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۳۷ ق.ظ
1

خواستم خم شم لیوان چای رو بردارم  افطار کنم گوشیم از جیب پیرهنم ک به سختی توش جا شده بود سر خورد اد درست افتاد تو لیوان چای. شاید اگه یک مسابقه هزار دلاری بود نمی تونستم این کارو انجام بدم.

2

صبح ساعت 11 امتحان داشتیم هیچ وقت من شب قبل امتحان رو نمی خوابم اما اد همون شب امتحان خوابم گرفت شدیدا درس هم نتونستم بخونم.
صبح شد پا شدم دیدم نیم ساعت از وقت امتحان می گذره، با دوستم بدو بدو تحت گاز رفتیم اون پیاده شد و من اون روز من 5 دیقه دنبال جای پارک بودم در شرایطی که هر روز بدون هیچ درد سری پارک میکنم همونجا.
رسیدم جلسه امتحان استاد خواب مونده بود ولی استاد گفت اونایی که قبل من اومدن ارفاق ویژه دارم برراشون چون نزدیک امتحان بعدی تو اون کلاس بود اونا رو از جواب دادن به 3 تا سوال منع کرد و دوست منم که با هم اومدیم از همه این امتیازا بهره مند شد و من نه!
و وقتی از جلسه برگشتیم دیدم جریمم کردن..

3

یه درسی داریم که کلا اینجوریه که تو کلاس یه نفر میخونه به همه می رسونه، من ترم پیش به این شکل 18.25 شدم(اون درس 1 بود این 2ش)، سر جلسه امتحان شمارم درست کنار مراقب بود! 5 دیقه مونده به امتحان من یه کاری کردم مراقب جامو عوض کرد. 3 دیقه مونده ماشین حساب اومد که توش جواب تست ها بود. انقد پاسخنامه 38 تا جا برا تست زدن داشت اما خود سوال ها 30 تا بودن، من انقد استرس داشتم چون تو ماشین حساب جواب ها از آخر بود نفهمیدم به جای اینکه تو پاسخنامه از سوال 30 بزنم برم بالا از 38 زدم رفتم بالا در حالی که اصلا سوال 38 ی وجود نداره! و همه جواب هام 8 تا پایین تر افتادن! جالب تر اینکه منم درست 8 تا سوال اول جلسه زده بودم که وقتی اونا رو زدم دیگه جای خالی نبود ک شک کنم!

4

یه امتحان تشریحی داشتیم 80 صفحه جزوه بود! 70 صفحه اش تو یه سری بود 10 صفحه اش تو یه سری! 70 صفحه رو خیلی خووب خونده بودم، صبح شده بود خسته بودم گفتم از 10 صفحه فوقش یه سوال بیاد بیخیالش.
13 تا سوال بود تا سوال 6 از 70 صفحه بود و از 7 به بعد از اون 10 صفحه کوچولو!!!
_1 
جزوه تو گوشیمم بود، باز کردم با زحمت نوشتم دختر بغل دستیم هم هیچی ننوشته بود نوشتم دادم اونم نوشت! نمره ها اومد من 16.75 اون 20

5

پیاده شدیم رفتیم بازار میوه فروشا خیلی از ماشین دور شده بودیم، از یه میوه فروشی کلی میوه جدا کردیم دست تو جیبم کردم دیدم کارت بانکم نیست! ضایع شدیم.
برگشتیم سمت ماشین فهمیدم کلا مونده خابگاه یه کارت دیگه داشتم توش یکم پول بود، رمزشو بسختی یادم آوردم پول گرفتیم رفتیم دوباره میوه جدا کردیم دست تو جیبم کردم دیدم پول نیست. (گم شد یا زدنش)

واقعا چرا!!!!؟


آلبوم چه حال خوبیه سامان جلیلی. ارجینال تهیه کنید ترک 7 فوقالعادس ترک 8 ش فوقالعاده تر.

دوتا امتحان دیگ دارم ولی حسش نیست.
  • محمد

..665

يكشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۳ ق.ظ

سلام.

نماز روتون قبول حق، عیدتون مبارک پیشاپیش.
داشتم دنبال یه نوستالژی می گشتم تو وسیله هام که بتونم لحظاتی باهاش زندگی کنم.

بصورت خیلی اتفاقی یه مموری دیدم بین خرت و پرتام که خیلی آشنا بود، نهایتا آوردم تو لپ تاپ ببینم چی هست توش.
99 درصد مطمئن بودم عکس محتواش. (نمیدونم مموری دوربین دیدین یا نه! اکثرا برا دوربین استفاده میشه ولی کارایی فلش رو هم داره!) توش 60 و 70 تا عکس بود سه چار تا فیلم و آهنگ! (از این عکسا بیشتر استفاده میکنم آینده)
همه عکسا رو به دقت دیدم این عکس خیلی نظرمو جلب کرد به خودش.. از همون لحظه بود که زندگی شروع شد، خیلی زیاد یادم نیست کی گرفتم و کجا ولی یادمه که من گرفتم! البته اگه با دوربین و با تجربه الانم جلو این در دلبر حاضر بشم مطمئنا از این بهتر تر میتونم عمل کنم..

هر کی که ادعا داره مثقالی وجود نداره! 

واقعا چرا اسم خدا انقد غریبه شده تو زندگی این روزامون؟ 

نا خودآگاه به این فکر می کردم که کی شده یه مشکل پیش بیاد برام قبل ناامید شدن از خلق خدا برم سمت خدا؟ اکثرا آدم هایی هستیم که گزینه آخرمون خدا هست هیچ وقت به این فکر نمی کنیم که خدا خواسته که اینجوری شده پس اگه جور دیگه ای بخواد یه جور دیگه میشه! چرا از خود خدا کمک نگیریم؟ با این حال خدا مثل ما قهر نمیکنه همیشه رحمان رحیم بوده هست و خواهد بود.

23 سالگی ام اینو یاد گرفتم که اولین و آخرین دری که همیشه به روت بازه در خونه ی خداست!


امتحانات همچنان سخت و نفس گیرـ.

  • محمد

..664

پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۳۷ ق.ظ

من خیلی به بد شانسی خوردم.

شما خیلی زیاد منو وقت دعا یاد کنید.

البته من مطمئنم شانس میارم.

  • محمد

..663

چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۹ ب.ظ

قرار بر ساعت دلتنگی *

تو این شب های عزیز ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نذارین.
نماز روزتون قبول.

  • محمد

..662

چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۳۶ ق.ظ

دوربین همرام نبود گوشیمم دیشب افتاد تو لیوان چای، خیلی خلوت بود کوچه اگه اینو عکس نمیکردم عملا من امشب دار فانی رو وداع میگفتم.

منتظر موندم تا یکی اومد رد بشه گوشیشو گرفتم از این عکس گرفتم و آی دی تلگرام دادم بش تا بفرسته!

از اینا گذشته می دونین اسم این عکس چیه؟

مرگ یک رز

به تعبیر دیگه مرگ یک احساس.
چقدر من و این رز امروز هم حس و حال بودیم.
خدا به داد اونی برسه که امروز این رز رو هدیه داده و جوابش این شده.

ببخشید که نمیتونم بیام بهتون سر بزنم. در تسخیره امتحاناتم. ولی شما باشین.

نماز و روزه هاتون قبول/

  • محمد

..661

يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۰۶ ب.ظ

سلام
بعد کلی سعی و تلاش برای اینکه خودمو راضی کنم پست سیاسی نذارم و عکس هایی که واقعا بعضیاشون دیدنشون خالی از لطف نبود رو نذارم اومدم چند خطی در مورد خبر از اوضاع جهان بدم.

حدالامکان تا می تونید حداقل یک بار فعالیت انتخاباتی بکنین حتی شده انتخابات شورا و ... مطمئنم تجربه اش می ارزه به همه انرژی که می زارین/ منظورم یه مسئولیت ستادی هست.

همیشه بهترین حس ها رو از ماه رمضون گرفتم این ماه فوقالعادس واقعا..
قدیما یعنی دو سال پیش ماه رمضون رو خونه  می بودم اما الان دو ساله که  تو خابگاهم, اوضا به حدی اصف باره که تعداد بسیار بسیار زیاد که روزه نمیگیرن هیچ تعداد زیادیشون هم مسخره می کنن اونایی که روزه می گیرن رو.

خابگاه ما نزدیک به صد نفر دانشجو داره فقط 4 نفر هستیم که  روزه میگیریم.
وقت بسیار تنگخه  تا امتحانات و من اصلا نتونستم تا الان درس بخونم، دو تا درس خیلی خیلی سخت هم دارم که فقط با دعا میشه پاسش کرد. :)))) 

پست ها عکس دار میشن.

  • محمد

..659

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۴۰ ب.ظ

اولین باری که

این آهنگ رو شنید انقدر گریه کرد چشماش حسابی گود شد انقدر از مظلومیت و معصومیتش دلم گرفت که عملا نه چیزی به ذهنم میومد نه حرفی میتونستم بزنم!

هر کاری می کردم نمیگفت فقط میگفت تو رو خدا آروم تر برو هوا بارونیه! ولی من میفهمیدم یاد بابا مامانش افتاده بود! هر دو تاشو طی یه تصادف از دست داده بود! تو یه مسافرت 5 نفره که خودش و یه بچه کوچولو برگشته بودن ازش.

 

 

  • محمد

..658

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۵۶ ق.ظ

بارونش خیلی خوب بود!

برا من که عاشق بارونم ثبت لحظه های بارونی واقعا خیلی لذت بخشه!

اما اون قسمتش که سیل بود و ویرانی که منجر به فوت شدن عده ای از هموطنامون شد خیلی اذیت کننده بود برا من.

آخه آذربایجان تو چقد مظلومی!

خدمت اون دسته از دوستان کنکوری ارض / عرض کنم که اولا خسته نباشید، دوما یه سری بحران ها هستش که فقط چند ماه مونده به کنکور به بعد تا روز کنکور سراغ آدم میان با این بحران ها جنگ نکنید سعی هم نکنید جواب منطقی هم براش پیدا کنین چون این کار انرژی و انگیزه رو از شما میگیره و خیلی دلسرد می کنه! 

اکثر اینجوریه که شخص کنکوری از فرط فکر به درس وسواس فکری میگیره و همه چیز براش نا امید کننده و مسخره نمود میکنن حتی خود آدم. 

نقطه شروع این وسواس از این سوال شروع میشه: یعنی چجوری میشه؟ خوب میزنم؟ خوب خوندم و فلان...

تا الان هر چی خوندین دیگه تموم شده رفته الان فقط باید به فکر بهترین استفاده از مطالبی که یاد گرفتین باشین!

یک ماه منتهی به کنکور برابر با کل دوران کنکور هست از لحاظ اهمیت به شدت روی روش تست زنی کار کنین، خیلی از سوالا فقط با روش تست زنی براحتی قابل حل هستن بخصوص تو درس زبان خارجه و ریاضی و درسای مرتبط.

اضطراب به شدت کارایی ذهن رو کاهش میده سعی کنین تو آرامش خاطر باشین.

من بعد جلسه کنکور انقد از خودم ناراحت بودم که خدا میدونه. چرا؟ خب منم مثل شما فکر می کردم کنکور واقعا شاخ گووله و این تصور از کنکور خیلی مضطربم کرده بود و بر اساس این اضطراب من کتابا رو سخت میخوندم که نباید اونقدر سخت و هوشی میخوندم.

من بهتون قول میدم کنکورتون از کنکور آزمایشی هایی که میرین آسون تره! خیلیییی!

خب اینا رو پیش یه مشاور میرفتین کلی پول میگرفت تا نصف اینا رو بهتون میگفت :دی  

باران که می بارددلم برایت تنگ ترو تنگ ترمیشود،راه می افتم بدون چتر…بایادت..من بغض میکنم..آسمان گریه..

  • محمد

..657

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۳۲ ب.ظ

بیا وداع کنیم

 اگر 

قرار باشد 

کسی از ما بماند

همان به که تو باشی ..

کینه‌ی تو بیشتر به کار دنیا می‌آید 

تا عشق من …



  • محمد