..688
تقریبا مطمئن نیستم که این وبو دیگه کسی میخونه یا نه!
نمیدونم چرا یادم رفته بود وب دارم، و وقتی هم که یادم میومد واقعا حوصلم نمی کشید بیام سر بزنم.
به عوض شدن خودتون میتونین پی ببرین؟
من همین امروز یا همین اواخر فهمیدم چقد اون آدمی که ازش متنفر بودم شدم.
به هیچکس و هیچ رابطه ای نمیتونم نه بگم همزمان با چند نفر که از هیچکدوم هم نمی تونم حس بگیرم!
همش فکر می کنم دارم عقده ای بازی در میارم که جبران مکافات گذشته رو بکنم.
یک کتاب می نویسم و همه سطراش رو با این جمله پر میکنم: عاشق شدین غرورتون رو برا خودتون نگه دارین، فقط همین!
دوربینم که اون گوشه نشسته داره خاک میخوره دیگه برا یه نفر که عاشق عکاسیه این یعنی اوج به هم ریختگی؛ نه؟
اوضای درسی ترم گذشته هم که به شدت اسفناک.
برای بار هزار و چندم تو این وب: خوبی کردن برا کسی که فهمشو نداره حماقت محضه اتفاقی که 4 ساله هر روز هر هفته برام میافته اما باز همونم!
یکم کامنت بدین برمیگردم بخدا :))))
- ۹۶/۱۲/۱۰