نمی دونم چرا حس می کردم این صندلی اون گوشه پرت خوابگاه نشسته و داره گریه می کنه!
احتمال دادم شاید یه روز یکی روش نشسته و از سر له شدن غرورش تا خود صبح گریه کرده و سیگار کشیده.