..694
جمعه, ۹ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۱۹ ق.ظ
از دفتر چهل برگ ترسناک بچگیم، سی و نه ورقش برگشت. بدم برگشت. محکم مث سیلی خورد تو صورتم. الان یه ورق مونده فقط در آستانه بیست و چند سالگی. یه مرز باریک شبیه بهشت و جهنمِ کتابا. سیاهی مطلق یعنی دیگه نتونی تشخیص بدی واقعیت رو. که چی دیگه مونده سرت نیومده باشه؟ کجا ایستادی اصلا؟ چی داره تو مغزت میگذره؟ این چه فعل و انفعالاتیه که هیچ تعریفی نداره؛ وگرنه که احساس رو هر آدم در به دری هم از مغزش به زبون میاره. سیاهی مطلق نا امیدی به آینده نیست، سیاهی مطلق یعنی اولین بار با تمام وجود طعم حسرت بچشی. حسرت بخوری برای فرصتای از دست رفته. برای آیندهای که وجدانت مغزتو مث خوره میخوره بس که بیخ گوشت میگه با دستای خودت خرابش کردی، این منم که شکستم و قربانی همه ی آرزو هام شدم.
خیلی دوست دارم برگردم به اون حس و حال که با علاقه میومدم و آپ می کردم، یک محمد پر از حسای خوب و گوناگونه ولی متاسفانه تو شرایط بغرنجی به سر میبرم و اوضا حالا حالا ها قصد خوب شدن نداره.
یک محمد رفیق پنج ساله ی منه، باهاش قد کشیدم و زندگی کردم فاصله شاید ولی جدایی هرگز!
دوستانی که تو کانال جوین نشدن میتونن از طریق کانال تلگرامم به آدرس Graylesss@ پیگیر عکسا باشن، در ضمن باید اضافه کنم اتفاقای خوبی داره تو کانال میافته!
- ۹۷/۰۹/۰۹